چیستی علم به خدا از دغدغههای بسیار مهم دینداران و متفکران دینی در الهیات مسیحی و اسلامی بوده است. ازجمله شخصیتهای مهم در دو سنت شرق و غرب که به این امر اهتمام ورزیدهاند، مولوی و کییرکگور میباشند که بهنوعی در اضلاع معرفتیشان درباره خدا مشابهتهایی یافت میشود. در این مقاله، چیستی علم به خدا از منظر این دو بررسی و تطبیق میشود. ازجمله نتایج پژوهش آن است که مولوی و کییرکگور اگرچه بر نفی رویکرد تفکر آفاقی (عقل جزئی) در معرفت خدا اتفاقنظر دارند، در مؤلفههای مفهومی خداوند، امکان علم به او و نیز ماهیت ادله در نفی رویکرد آفاقی، تفاوتهای اساسی دارند.